منابع شيعه در اصول و فروع دين(1)
نويسنده:علي رباني گلپايگاني
منبع:سایت اندیشه قم
يكي از بحث‌هاي مهم در شناخت شيعه، بحث در مورد منابع مذهب شيعه است. يعني بحث در اين باره كه شيعه عقايد و آراي خود در مورد اصول و فروع دين را از كجا و چگونه به دست مي‌آورد، و نقاط اشتراك و امتياز آن در اين باره با ديگر مذاهب اسلامي كدام است؟ شيعه اماميه، اصول و فروع دين اسلام را از چهار منبع به دست مي‌آورد كه عبارتنداز: 1. قرآن كريم، 2. سنت نبوي، 3. احاديث ائمه‌ي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ، 4. عقل و تفكر عقلي. اينك به تبيين اين منابع چهارگانه مي‌پردازيم:

الف) قرآن كريم

قرآن كريم مورد قبول و احترام همه‌ي مذاهب اسلامي است و از منابع مشترك آنان به شمار مي‌رود، هر چند در چگونگي بهره‌گيري معرفتي از قرآن و روش فهم مفاهيم و معارف قرآني اختلاف نظراتي وجود دارد. از ديدگاه شيعه ـ به پيروي از ائمه‌ي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ـ قرآن كريم نخستين و مهم‌ترين منبع و سرچشمه‌ي عقايد، معارف و احكام ديني است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين باره فرموده است:
«انّ الله تبارك و تعالي أنزل فى القرآن تبيان كلّ شىء حتي و الله، ما ترك الله شيئاً يحتاج اليه العباد حتّي لا يستطيع عبد يقول لو كان هذا أنزل فى القرآن، الاّ وقد انزله الله فيه»[1]؛ خداوند بزرگ بيان همه چيز را در قرآن نازل كرده است، سوگند به خدا چيزي را كه بندگان (در زمينه‌ي هدايت) به آن نياز دارند، ‌فروگذار نكرده است تا كسي نتواند بگويد اگر اين حكم از خداوند بود، در قرآن نازل مي‌شد، آگاه باشيد كه خداوند آن را در قرآن نازل فرموده است.
آن حضرت در حديث ديگري فرموده است:
«ما من أمر يختلف فيه اثنان الاّ و له اصل فى كتاب الله عزّ و جلّ، و لكن لا تبلغه عقول الرّجال»[2]؛ هيچ مسأله‌اي كه مورد اختلاف قرار گيرد، وجود ندارد مگر اين كه اصل آن در كتاب الهي آمده است؛ ولي عقول افراد به آن نمي‌رسد (بنابراين، قرآن به مفسراني توانمند كه حقايق قرآن را مي‌دانند نياز دارد).
اصالت قرآن كريم از ديدگاه ائمه‌ي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ تا حدّي است كه هم آهنگ بودن احاديث اسلامي با قرآن از شرايط مقبوليت احاديث است و هرگاه حديثي فاقد چنين ويژگي بوده و با قرآن ناسازگار باشد، مردود خواهد بود. چنان كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرموده است:
«ما وافق كتاب الله فخذوه، و ما خالف كتاب الله فدعوه».[3]
و در حديث ديگري فرموده است:
«ما لم يوافق من الحديث القرآن، فهو زخرف».[4]

مصونيت قرآن از تحريف

تحريف در كتاب آسماني به دو صورت قابل فرض است: يكي تحريف لفظي و ديگري تحريف معنوي. مقصود از تحريف لفظي اين است كه بر آيات و عبارات كتاب آسماني افزوده، يا از آن كاسته شود. تحريف معنوي آن است كه آيات و عبارات كتاب آسماني به گونه‌اي نادرست تفسير و تأويل گردد كه در اصطلاح آن را «تفسير به رأي» مي‌گويند.
آنچه در مورد تحريف، مورد بحث و گفتگوي محقّقان قرار گرفته تحريف لفظي قرآن، آن هم از جنبه‌ي كاهش است؛ زيرا در اين كه بر قرآن كريم آيه يا سوره‌اي افزوده نشده و از اين جهت تغييري در آن رخ نداده است مورد اجماع مسلمانان است. اما در موضوع كاهش، برخي توهم كرده‌اند كه آيات يا سوره‌ها و احياناً كلماتي از قرآن كريم كاهش يافته است. و از آنجا كه در ميان شيعه، برخي ـ خصوصاً در مورد امامت ـ به چنين تحريفي معتقد شده‌اند، مخالفان شيعه به ويژه وهابيان، آن را دستاويز مناسبي براي اعتراض عليه شيعه قرار داده‌اند. اما اين عقيده از نظر دانشمندان بزرگ شيعه مردود دانسته شده، و آنان آشكارا بر صيانت قرآن كريم از تحريف، اعم از افزايش يا كاهش آن، تأكيد نموده‌اند.
از ديدگاه اكثريت قاطع شيعه فرض نخست تحريف در قرآن كريم راه ندارد و قرآن موجود در ميان مسلمانان، همان است كه از جانب خداوند و از طريق وحي بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نازل شده است. بزرگان و برجستگان از متكلّمان، مفسّران و فقيهان شيعه از دير زمان بر اين مطلب تصريح و تأكيد كرده‌اند. شيخ صدوق (متوفاي 381 هـ)، شيخ مفيد (متوفاي 413 هـ)، سيد مرتضي (متوفاي 436 هـ)، شيخ طوسي (متوفاي 460 هـ)، امين الاسلام طبرسي (متوفاي 548 هـ)، علامه حلي (متوفاي 726 هـ) محقق كركي (متوفاي 940 هـ)، شيخ بهايي (ـ متوفاي 1031 هـ) ملا محسن فيض كاشاني (متوفاي 1090 هـ) شيخ جعفر كاشف الغطا (متوفاي 1228 هـ)، شيخ محمد حسين كاشف الغطا (متوفاي 1373 هـ)، علامه سيد محسن امين (متوفاي 1371 هـ)، امام شرف الدين عاملي (متوفاي 1402 هـ)، علامه اميني (متوفاي 1390 هـ)، علامه طباطبايي (متوفاي 1402 هـ)، امام خميني (متوفاي 1409 هـ)، آيت الله خويي (متوفاي 1413 هـ)، برخي از متفكران بزرگ شيعه‌اند كه بر مصونيت قرآن كريم از تحريف لفظي (به كاهش يا افزايش) تصريح كرده‌اند. از آنجا كه نقل سخنان نامبردگان در گنجايش اين بحث نيست، به نقل سخن شيخ صدوق و امام خميني ـ رحمه الله عليهما ـ بسنده مي‌كنيم:
شيخ صدوق در كتاب اعتقادات خود چنين گفته است:
«اعتقاد ما بر اين است كه قرآني كه بر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نازل شده همان است كه در بين مسلمانان موجود است، و بيش از اين نبوده است، و هر كس به ما نسبت دهد كه ما مي‌گوييم: قرآن بيش از آنچه در دست مسلمانان است بوده است، دروغ گفته است.»[5]
امام خميني ـ رحمه الله ـ در اين باره گفته است:
«هر كس به عنايت ويژه‌ي مسلمانان نسبت به حفظ و ضبط قرآن از نظر قرائت و كتابت آشنا باشد، بر نادرستي پندار تحريف آگاه خواهد بود، و رواياتي كه بر اثبات عقيده‌ي تحريف به آنها استناد شده است يا از جنبه سند ضعيف‌اند و قابل استدلال نيستند، يا جعلي و ساختگي‌اند، چنان كه نشانه‌هاي جعلي بودن آنها نمايان است و مفاد آن دسته از اين روايات كه صحيح و معتبر مي‌باشند، ‌اين است كه در تفسير و تأويل قرآن تحريف رخ داده است نه در لفظ و عبارت آن.»[6]
در كلام امام خميني دو مطلب مورد توجه قرار گرفته است. مطلب نخست دليل بر مصونيت قرآن كريم از تحريف است و مطلب دوم نقد استدلال قايلان به تحريف. دليل بر نفي تحريف اين است كه قرآن كريم پيوسته مورد اعتنا و اهتمام خاص مسلمانان بوده است، و آنان در حفظ و حراست آن از هيچ گونه كوششي دريغ نكرده‌اند، و حتي هنگام جمع و تدوين قرآن در عصر خلفا وقتي عمر بن خطاب آيه‌اي را به نام آيه‌ي رجم مطرح كرد از وي نپذيرفتند. زيرا هيچ كس نظر وي را در اين باره تأييد نكرد.[7] اين دليل پيوسته مورد توجه منكران تحريف در قرآن بوده است، چنان كه سيد مرتضي گفته است: «ان العناية اشتدت و الدواعى توفرت علي نقله و حراسته... فكيف يجوز أن يكون مغيّرا او منقوصاً مع العناية الصادقة و الضبط الشديد.»[8] البته بر نفي تحريف قرآن دلايل ديگري نيز اقامه شده است كه نقل آنها در اين مجال نمي‌گنجد.
مطلب دوم اين است كه قايلان به تحريف قرآن (تحريف به كاهش) به برخي از روايات استدلال كرده‌اند كه ظاهراً بر چنين مطلبي دلالت مي‌كند. پاسخ اين است كه اين روايات يا از نظر سند اعتبار ندارند و نمي‌توان به آنها استدلال كرد، يا جعلي و ساختگي بودن آنها آشكار است. اگر احياناً روايات درستي نيز در اين باره وجود داشته باشد، قابل تأويل و توجيه مي‌باشد، و آن اين كه ناظر به تحريف معنوي در آن است نه تحريف لفظي.
اين حقيقت كه ديدگاه اكثريت قاطع شيعه، بر مصون ماندن قرآن كريم از هر گونه كاهش و افزايشي است را، برخي از محققان اهل سنت دريافته و دامن مذهب شيعه را از اتهام اعتقاد به تحريف منزّه دانسته‌اند. چنان كه شيخ رحمت الله هندي مؤلف كتاب ارزشمند و معروف «اظهار الحق» گفته است:
«قرآن كريم از نظر اكثر علماي شيعه اماميه از هر گونه تغيير و تبديل محفوظ مانده است، و قول كساني كه قايل به تحريف به كاهش در قرآن مي‌باشند، را مردود مي‌دانند.»[9]
شيخ محمد، محمد مدني از اساتيد الازهر نيز در اين باره گفته است:
«اماميه هرگز به كاسته شدن آيات يا سوره‌هايي از قرآن قايل نيستند، هر چند در اين باره رواياتي در كتاب‌هاي حديث آنان نقل شده است: همان گونه كه نظير آن روايات در كتاب‌هاي حديث ما نيز نقل شده است. و محققان هر دو مذهب (شيعي و سني) آنها را نادرست مي‌دانند. هر كس به اتقان سيوطي رجوع كند نمونه‌هايي از اين روايات را خواهد يافت كه از نظر ما اعتباري ندارند. علماي بزرگ اماميه نيز روايات مربوط به تحريف و كاهش در قرآن را مردود دانسته‌اند.»[10]
استاد مدني، در ضمن گفتار خود اين مطلب را نيز يادآور شده است كه هرگاه فردي از شيعه يا اهل‌سنت با استناد به پاره‌اي روايات فاقد اعتبار، قايل به تحريف قرآن گردد، ‌سخن وي، ميزان نسبت دادن چنين اعتقادي به آن مذهب نخواهد بود، چنان كه يكي از علماي مصر، كتابي به نام «الفرقان» تأليف كرد و روايات مربوط به وقوع كاهش در قرآن را گردآوري كرد. ولي دانشگاه الأزهر پس از اثبات بي‌پايگي آن كتاب از حكومت خواست تا آن را توقيف نموده، نسخه‌هاي آن را جمع كند، و حكومت نيز چنين كرد.
بنابراين، گروهي از علماي وهّابي كه بر نسبت دادن اعتقاد به تحريف لفظي در قرآن به شيعه اصرار ورزيده و ديدگان خود را بر آن همه اقوال صريح بر نفي تحريف قرآن فرو مي‌بندند، از جاده‌ي انصاف خارج شده، و راه عناد و لجاج را مي‌پويند.[11]

حجّيّت ظواهر قرآن

شكّي نيست كه قرآن كريم هدايتگر و راهنماي بشر در زندگي فردي و اجتماعي و مادي و معنوي است، و پيروي از آن انسان را به سعادت و رستگاري مي‌رساند. «قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»[12]
خداوند حكيم معارف قرآني را در لباس زبان عربي روشن، نازل فرموده است تا براي بشر قابل فهم باشد.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[13]
«قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»[14]
«وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»[15]
با توجه به دو مطلب ياد شده (1ـ فلسفه‌ي نزول قرآن، 2ـ فلسفه‌ي نزول آن در قالب عربي آشكار) روشن مي‌شود كه آنچه از ظواهر كلام الهي به دست مي‌آيد حجّت است، و مبناي نظام عقيدتي، اخلاقي و رفتاري انسان است زيرا اگر چنين نباشد نقض غرض لازم خواهد آمد كه با حكمت الهي ناسازگار است. علامه‌ي طباطبايي در اين باره گفته است:
«قرآن كريم در بيانات خود همه‌ي مردم را طرف خطاب قرار داده، گاهي بي اين كه حجتي بر گفته‌ي خود اقامه كند، بلكه به مجرد اتكاء به فرمانروايي خدايي خود به پذيرفتن اصول اعتقادي مانند توحيد، نبوت و معاد، و احكام عملي مانند نماز، روزه و غير آنها امر مي‌كند و از برخي اعمال نهي مي‌كند. اگر اين بيانات لفظي را حجيت نمي‌داد، هرگز از مردم پذيرش و فرمان برداري نمي‌خواست. پس ناگزير بايد گفت: اين گونه بيانات ساده‌ي قرآن راهي است براي فهم مقاصد ديني و معارف اسلامي. ما اين بيانات لفظي مانند (آمنوا بالله و رسوله) و (اقيموا الصلوة) را ظواهر ديني مي‌ناميم.»[16]
البته، بايد توجه داشت كه معارف قرآني بطون و لايه‌هايي دارد. فهم برخي از مراتب آن ساده و در نتيجه همگاني است، و درك مراتب ديگر آن به آگاهي‌ها و مهارت‌هايي نياز دارد كه همگاني نيست. گذشته از اين، در قرآن كريم محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيّد، مجمل و مبيّن وجود دارد و بدون احاطه و توجه كامل نسبت به اين امور نمي‌توان به مفاهيم و معارف قرآن پي برد.
بدين جهت است كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ از تفسير كردن قرآن به رأي ناآزموده و فاقد روش و مبناي معقول و مشروع به شدّت نهي كرده است.[17]
مقصود از تفسير به رأي اين نيست كه ذهن انسان از هر گونه دانش و انديشه‌اي تهي باشد؛ زيرا چنين فرضي واقعيت خارجي ندارد، و هر انساني اندوخته‌هايي از تصورات و تصديقات علمي در ذهن خود دارد، بلكه مقصود اين است كه رأي و نظر خود را بر قرآن كريم تحميل نكند، و به عبارت ديگر، ‌از پيش داوري بپرهيزد و با رعايت روش معقول و مشروع در فهم كلام الهي، قرآن را تفسير كند. به عبارت ديگر، تفسير به رأي ناظر به نيتجه‌اي كه از تدبّر در قرآن به دست مي‌آيد نيست، بلكه ناظر به روشي است كه در فهم كلام الهي به كار گرفته مي‌شود. بدين جهت، در روايت نبوي ديگري آمده است: «من تكلّم فى القرآن برأيه فأصاب فقد أخطا».[18]
آن كس كه در زمينه‌ي قرآن بر اساس رأي خويش سخن بگويد، اگر واقع را هم بگويد خطاكار است. حكم به خطا با فرض اصابت كردن به واقع دليل بر اين است كه مقصود از تكلم به رأي، نادرست بودن روش فهم كلام الهي است.
آنچه گفته شد نظريه‌ي اكثريت قاطع علماي شيعه است. ولي برخي از علماي شيعه كه «اخباري» ناميده مي‌شوند[19] حجّيّت ظواهر قرآن كريم را نپذيرفته و راه فهم قرآن را منحصر در روايات معصومين ـ عليهم السّلام ـ دانسته‌اند. نظريه و دلايل آنان در كتاب‌هاي اصول فقه شيعه به تفصيل نقد و بررسي شده است. چگونه مي‌توان فهم قرآن را به طور كلي به روايات ارجاع داد با اين كه در احاديث معصومين ـ عليهم السّلام ـ قرآن كريم معيار قبول و رد روايات ـ خصوصاً روايات متعارض ـ شناخته شده است. و نيز در باب عقود و ايقاعات هر شرطي كه مخالف قرآن كريم باشد باطل دانسته شده است. اگر ظواهر كلام الهي حجت نباشد، چگونه مي‌توان آن را معيار تشخيص روايت درست از نادرست، و شرط صحيح از باطل دانست؟
گذشته از اين، ائمه‌ي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در مواردي شاگردان خود را به رجوع به قرآن و استنباط احكام الهي از ظواهر كلام الهي ارشاد كرده‌اند، چنان كه وقتي زراره از امام باقر ـ عليه السّلام ـ پرسيد كه دليل بر اين كه بايد قسمتي از سر و پاها را مسح كرد (نه تمام آنها را) چيست؟ امام ـ عليه السّلام ـ فرمود اين مطلب از آيه‌ي كريمه‌ي «و امسحوا برؤوسكم» به دست مي‌آيد.
«فعرفنا حين قال: برؤوسكم، أنّ المسح ببعض الرأس لمكان الباء».[20]
مسح در لغت به معني كشيدن دست يا هر عضو ديگر بر چيزي به صورت مباشري و بي‌واسطه است، هرگاه بدون كلمه‌ي باء متعدّي گردد بر استيعاب دلالت مي‌كند، و هرگاه با كلمه‌ي باء متعدّي شود بر مسح بر بعضي از شيء ممسسوح دلالت مي‌كند، و چون در آيه‌ي كريمه با كلمه‌ي باء متعدي شده است، مقصود مسح برخي از سر است نه تمام آن.[21] روشن است كه اين استدلال برگرفته از ظاهر آيه‌ي كريمه است. هرگاه ظاهر قرآن كريم حجت نباشد، ‌چنين استدلالي پذيرفته نخواهد بود.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ به فرزندش اسماعيل فرمود: هرگاه مؤمنان نزد تو به چيزي شهادت دادند، سخن آنان را قبول كن. آن گاه به آيه‌ي كريمه‌ي «يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ»[22] استدلال كردند.
آن حضرت در نهي از قبول خبر سخن چين به آيه‌ي كريمه‌ي « إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»[23] استدلال نمودند.
و موارد بسيار ديگر از اين قبيل.[24]
دليل ديگر بر حجيت ظواهر قرآن كريم، حديث ثقلين است، زيرا مطابق اين حديث متواتر، پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ از مسلمانان خواسته است كه به قرآن و عترت تمسك كنند، و فقط تمسك به عترت را توصيه نكرده است. روشن است كه تمسك به قرآن در صورتي ممكن است كه قرآن قابل فهم باشد، و آنچه از تدبر در آن و مطابق با اصول لازم در فهم كلام الهي، به دست مي‌آيد، حجت باشد.
دليل ديگر بر اين مطلب، آيات تحدّي در قرآن كريم است، زيرا اگر قرآن براي بشر قابل فهم نمي‌بود، تحدّي معنا نمي‌داشت، تحدّي در صورتي معقول است كه مخاطب بتواند قرآن را بفهمد، آنگاه كلامي را همانند آن بياورد. اما اگر فرض بر اين باشد كه الفاظ قرآن قابل فهم نبوده و از قبيل الغاز است، در اين صورت تحدّي معنا نخواهد داشت.[25]
منكران حجيت ظواهر قرآن كريم بر اثبات ادعاي خود دلايلي آورده‌اند كه عالمان اصولي در مباحث مربوط به حجيت ظواهر به تفصيل آنها را نقل و نقد كرده‌اند. از آنجا كه نقل و بررسي آنها در اين جا موجب گستردگي مباحث خواهد شد، از آن صرف نظر مي‌كنيم.[26]

ب) سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ

سنت در لغت به معني طريقه و روش است، و در اصطلاح فقهاء قول، فعل و تقرير معصوم سنت نام دارد. بنابراين، مقصود از سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ قول، فعل و تقرير آن حضرت است. سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ دومين منبع مذهب تشيع در عقايد، اخلاق و احكام الهي است. اين مطلب مورد قبول همه‌ي مذاهب اسلامي است، هر چند در شرايط راويان حديث نبوي و راه دريافت سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ اختلافاتي وجود دارد. بنابراين، هرگاه از طريق معتبر حديثي نقل شود كه در برگيرنده‌ي قول يا فعل يا تقرير رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ باشد، حجت شرعي است. دليل بر حجيت سنت نبوي ـ گذشته از دليل عقلي ـ قرآن كريم است. آيات ذيل از جمله دلايل اين مطلب است:
1. «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»؛[27] قرآن را بر تو فرو فرستاديم تا آنچه براي آنان نازل شده است (يعني قرآن كريم) را براي مردم بيان كني، شايد آنان تفكر نمايد.
مطابق اين آيه، احاديث نبوي بيانگر معاني و مقاصد آيات قرآني است. روشن است كه هدف از تبيين مقاصد و معاني قرآن، چيزي جز هدف نزول قرآن، يعني هدايت بشر نيست. پس سنت نيز، همچون قرآن، حجت شرعي است.
2. «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً»؛[28] رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ براي آنان كه به خدا و قيامت دل بسته‌اند (رضوان الهي و رستگاري اخروي را مي‌خواهند) اسوه‌اي پسنديده است.
3. «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ»؛[29] آنچه را پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ براي شما مي‌آورد. بپذيريد، و از آنچه شما را از آن نهي مي‌كند، اجتناب كنيد، و از نافرماني خدا بپرهيزيد، زيرا خداوند شديد العقاب است.
4. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»؛[30] بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد تا خداوند شما را دوست بدارد و از گناهان شما درگذرد، خداوند آمرزنده‌ي مهربان است.

پی نوشت ها:

[1] . اصول كافي: 1/59، باب الرد الي الكتاب و السنّة، حديث1.
[2] . همان، حديث 6، ص60.
[3] . همان، باب الاخذ بالسنة و شواهد الكتاب، ج1.
[4] . همان، حديث 4.
[5] . الاعتقادات فى دين الامامية، ص59.
[6] . تهذيب الاصول: 2/165.
[7] . سيوطي، الاتقان فى علوم القرآن: 1/244.
[8] . مجمع البيان، ص15، پنجم از مباحث مقدماتي.
[9] . الفصول المهمة، ص175.
[10] . صيانة القرآن من التحريف، ص84 به نقل از مجله‌ي «رسالة الاسلام» چاپ قاهره، سال 11، شماره‌ي 44، ص382 ـ 385.
[11] . جهت آگاهي بيشتر از دلايل نفي تحريف قرآن و نقد ديدگاه مخالفان به كتاب‌هاي ذيل رجوع شود: الميزان فى تفسير القرآن، ج12، ص114 ـ 133؛ البيان فى تفسير القرآن، ص197 ـ 235؛ آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ص17 ـ 29؛ صيانة القرآن من التحريف.
[12] . مائده/16.
[13] . يوسف/2.
[14] . زمر/28.
[15] . نحل/103.
[16] . شيعه در اسلام، ص42.
[17] . مَن فسّر القرآن برأيه فليتبوّء مقعده من النار. (حديث نبوي معروف).
[18] . الميزان، ج3، ص76.
[19] . اخباري لقب گروهي از محدثان و فقهاي شيعه است و انكار حجيت ظواهر قرآن كريم مورد قبول آنان نيست، بلكه برخي از آنان چنين اعتقادي دارند.
[20] . وسائل الشيعه، ج1، ص291.
[21] . الميزان، ج5، ص221.
[22] . توبه/61.
[23] . حجرات/6.
[24] . ر.ك: البيان، ص265 ـ 266.
[25] . همان، ص246.
[26] . جهت آگاهي در اين باره به كتاب‌هاي اصول فقه، مبحث حجيت ظواهر رجوع شود و در كتاب البيان فى تفسير القرآن، ص267 ـ 273 نيز مطالب ارزشمندي در اين باره آمده است.
[27] . نحل/44.
[28] . احزاب/21.
[29] . حشر/7.
[30] . آل عمران/31.